در غرر الحکم حدیثی داریم که میفرمایند: «عُقُوبة العاقِلِ التَّلویحُ و عُقوبة الجاهِلِ التَّصریح» عاقل با «اشاره» تنبیه میشود؛ جاهل با تصریح.
نه تنها عاقل با «اشاره» حرف و نصیحت تو را میپذیرد، بلکه این اشاره تو از صد چوب برای او بدتر است. او با آن اشاره فقط نصیحت نمیشود، تنبیه هم میشود. امّا برای تنبیه جاهل باید تصریح کنی؛ باید کار بد او را به رویش بیاوری. مثلاً به او بگویی: چرا این کار را نکردی؟ خجالت نکشیدی؟... .
میفهمیم که ما دو جور تیپ شخصیتی در قبال نصیحت پذیری و در مسائل تربیتی داریم:
کسانی که اهل اشارهاند: یک اشاره برای اینکه او را از کار بدش آگاه کنی برایش کافی است.
کسانی که وقتی میخواهی آنها را موعظه کنی اولاً باید تصریح کنی و ثانیاً باید در نصیحت خود تا به سر حدّ سرزنش و حتی بیشتر هم مبالغه کنی.
ارزش معنوی کسی که با «اشاره»، ادب میشود چیست؟ آیا داشتن چنین شخصیتی از نظر معنوی، ارزش است؟
اساساً رابطه خدا با بشر، رابطهای «اشارهای» است. اساساً سبک دین ما چنین است؛ و این یکی از مهمترین نکات تربیتی است. کسی که میخواهد در دین تربیت بشود باید اهل گرفتن اشاره باشد. هیچ چیز در دین «رو» و «پیدا» نیست. خدا، امام زمان ارواح العالمین لتراب مقدمه فداه و ملائکه هیچ کدام جلو نمیآیند. خدا پشت پرده است. انسان باید اهل گرفتنِ «اشاره» باشد.
دین با ما اینگونه برخورد میکند. ما باید عادت کنیم و خود را اینگونه تربیت کنیم که اهل گرفتنِ اشاره باشیم. «مراقب» اشارهها باید باشیم. نه فقط «عقیده» داشته باشیم که خدایی هست و ناظر است. نه، ما باید خود را تربیت کنیم. «مراقبه» داشته باشیم. در روایت هست که هر کسی از دنیا میرود از خداوند سؤال میکند که خدایا چرا بیخبر مرگ مرا رساندی؟
خداوند میفرماید من سه بار به تو خبر دادم. بار اول آن موقعی بود که یکی از همسایگانتان فوت کرد، بار دوم وقتی بود که یکی از نزدیکانت فوت کرد، بار سوم هم یکی از رفقایت!
این است که آدم باید اهل اشاره باشد، نگوید مرگ این و آن به من چه ربطی دارد؟!. اصلاً دین اینجوری است. اهل اشاره بودن، یکی از تفاوتهای اساسی یک فرد متدین و یک فرد غیرمتدین از لحاظ شخصیتی است.
خانوادههای محترم! بچههایتان را با اشاره بار بیاورید تا چنین شخصیتی پیدا کنند و راحتتر دیندار شوند. اهل اشاره که شدیم، دیگر ذکر گفتن سنگها را هم خواهیم شنید.
چه کنیم تا اهل «اشاره» گرفتن باشیم؟
1) قرآن خواندن: یک برنامه یک ساله برای امسال داشته باشید که روزی پنجاه آیه قرآن یا یک سوره یاسین بخوانید. سعی کنید با آیات قرآن یک ورزش معنوی به روح خود بدهید. اشارههای قرآن را بگیرید. با این کار روح خود را آماده کنید تا اهل اشاره گرفتن بشود؛ کسی که اشارههای قرآن را نمیگیرد، چگونه میخواهد اشارههای دیگر را بگیرد؟
2) اهل روضه اهل بیت بودن: روح را باید پاک کرد تا اهل گرفتن اشاره بشود. برای اینکه آدم اشاره بگیرد، باید دل نورانی داشته باشد و هیچ چیز مثل روضه دل انسان را نورانی نمیکند.
اما چرا فرد به جایی میرسد که فقط با تشر و کتک موعظه میپذیرد؟ چه عواملی در شکلگیری شخصیت این فرد مؤثر است؟
1) تربیت خانوادگی: اگر کسی در خانوادهای تربیت شده باشد که از بچگی با داد و فریاد و با مبالغه نصیحت شده است، این فرد به گونهای بار میآید که تا با او تندی نشود، نصیحت نمیپذیرد.
هیچ وقت بچههای خود را این گونه تربیت نکنید. اگر بدون ملاحظه مراتب تذکر و نصیحت، از همان ابتدا سرِ بچه داد زدید، این بچه طوری بار میآید که دیگر تا داد و فریاد نشنود، تربیت نمیشود.
مربیان، پدر و مادرها، حواسشان باشد، با مبالغه فرزندان را تربیت نکنید. این مبالغه شخصیت او را خراب میکند. برای تربیت بچهها، صبر کنید. حتی شاید لازم بشود یک مقداری هم هزینه کنید. و الاّ بچه طوری بار خواهد آمد که بزرگ هم که شد دیگر «لاتَتَّعِظُ اِلاّ بِالضَّربِ» بدون کتک موعظه نمیپذیرد.
اگر کسی این جوری تربیت شده است، باید سعی کند لباس شخصیتی خود را بتکاند. اصولاً خوب است انسان، معایبی را که در اثر چنین عواملی در او بوجود آمده، از خود دور کند. این کار لازم است.
2) داستانها و فیلمها: امروزه داستانها، فیلمها و سریالها اکثراً طوری هستند که فقط مصداق «البَهائِمُ لاتَتَّعِظُ اِلاّ بِالضَّربِ» دیده میشود. در داستانها و فیلمها، فقط کسانی را نشان میدهند که موعظه نمیشوند مگر اینکه یک ضربهای بخورند.
فقط بهائم را نشان میدهند. در همین سریال اخیر، کسی را نشان دادند که بعد از اینکه در قبر گیر کرد، آدم شد. اصلاً به مردم یاد میدهند که آدم شدن بعد از «ضربه خوردن» است.
امّا چرا این اتفاق در غالب داستانها و فیلمنامهها میافتد؟ چون ملاک داستانها و فیلمها، فقط جلب توجه است. و اتّفاقاً برای جلب توجه سادهترین و سطحیترین راه که همان «نمایش حادثه» است را انتخاب میکنند. نشان میدهند که طرف تا سرش محکم به سنگ نخورد، آدم نمیشود. ملاک که جلب توجه شد، دیگر با مبتذلترین و سطحیترین شکل، تربیت به تصویر کشیده خواهد شد؛ و نتیجه این خواهد شد که موعظه پذیری را بخواهند نشان بدهند فقط کسی را نشان میدهند که تا ضربه نخورد، آدم نمیشود. آنی که با ضربه خوردن تربیت میشوند، بهائماند.
دیگر به این نکته توجه ندارند که عاقل با «اشاره» تربیت میشود. لااقل، در داستانها و فیلمهایمان، «آدم» هم نشان بدهیم. یک نفر هم نشان بدهیم که ضربه نخورده آدم بشود، تربیت یک «عاقل» را هم داستان کنیم. فقط که نباید «عبرت» بگیریم. «درس» هم باید بگیریم. درس را باید از «عاقل» گرفت نه از بهائم. «درس» را باید از کسی بگیریم که شکستنخورده و ضربه نخورده آدم شده است. چون «عاقل» بوده و با «اشاره» آدم شده است. و البته این چنین داستان نوشتن، استعداد فوق العادهای هم میخواهد. کار هر کسی نیست.
اطلاع رسانی
تبلیغاتآگهی صلواتی میپذیریم
441369بازدید | |||
^بالا^ |
|